اندر احوالات این روزهای من

اندر احوالات این روزهای من
دلنوشته

خاطرات یک جوان کهنه دل

چندی میگذرد و من در تکاپوی احساسات خود غرقم! به حدی که دوباره به نوشتن پناه بردم ، اینبار گسترده تر از گذشته ، اینبار وسیع تر از هر بار ، به قدری درگیری فکری برای خود ساخته ام که گوشی ام (بخشی از وجودم) را گم کردم به عبارتی ساده تر پروژه ها ، اشعار ، عکسها و کتابهای الکترونیکی گرانبهایم را گم کردم

مدتی پیش به وزارت ارشاد رفتم برای اخذ مجوز آلبوم مادرانه و پی بردم که بدون مجوز و زیرزمینی کار کردن خیلی سنگین تر و لذت بخش تر است ، چرا که برای اخذ مجوز آلبوم ، نخست باید هزینه ی هنگفتی را در جیب یک شرکت بااصطلاح هنری بگذاری ، سپس به مسئول پیگیری مجوز باید التماس کنی تا تو را حداقل در نوبت خودت رد کند و در انتها برای تحویل مجوز خود پس از دو الی شش ماه باید هزینه ای که به نام رشوه در بین عام مرسوم است پرداخت شود

دوست عزیزی داشتم که چند مدتی از سرطان خون رنج می برد و حال دیگر به آن مبتلا نیست ، زیرا مدتیست که به زیر خاک سفر کرده است ، میگویند آنجا تنها جاییست که انسان از تمام بیماری ها و خطرات در امان است! ، البته میدانم ، دروغ میگویند!

پدرم تمام دوستانم را رد کرده و از آنها با عنوان معتاد یاد می کند ، اما آنها معتاد نیستند ، فقط بعضی از آنها ، آن هم گهگداری تفریحی یک رول ، دو رول ، سه رول ، نهایتا" پنج رول می کشند! گهگداری! ناگفته نماند دوز این ماجرا به قدری بالا رفته بود که چندی پیش به من گفت بوی تریاک می دهی ، این درحالی بود که ظهر آن روز کنار منقل با دوستم داشتیم کباب درست می کردیم ، از ایشان اصرار که تو تریاک کشیدی و از ما انکار که جریان منقل و کبابه ، تا شب این بحث پیش رفت و با این دو جمله خاتمه یافت

-تو که میدونی اگه معتاد بشی ما نابود میشیم ، چرا داری ما رو نابود می کنی؟

-پدر من میگم نکشیدم ، تو میگی معتادم؟! فردا میرم آزمایش میدم فقط دست از سرم بردار! عجبا!

سپس با آزمایش کوفتی اعتیاد همه چیز ختم به خیر شد! با این جمله!

-ما همیشه به تو اعتماد داشتیم! :|

 

بگذریم ، شما بودید میتونستید بیایید وبلاگتون رو آپ کنید با این همه دردسر؟!

ثبت در جمعه 16 بهمن 1394برچسب:آرین هوشنگی,اعتیاد,سرطان,درگیری,اندر احوالات من, توسط ایهام | |

امروز روز دیگریست ، آرین از امروز حاصل یک دقیقه و نیمی است که هیچ خاطره ای از آن ندارد ، تنها شنیده هایی از شاهدان عینی وجود دارد که آن هم برایش حائز اهمیت نیست ، آرین از امروز حاصل یک خودکشی کوانتومی است

شاید فقط آرین میتواند این تغییر را احساس کند ولی در انتظار روزیست که تفاوتهایش کم کم و آهسته آهسته درک شود ، مبادا روزی به طور ناگهانی تفاوتش را درک کنند که حاصلش طرد شدن از جامعه ی آرمانی خود خواهد بود

این خودکشی کوانتومی حاصل هشت بخیه در لب و از دست دادن سه دندان من بود پس از خشکیدگی بدنم به مدت یک دقیقه و نیم

یک دقیقه و نیمی که گویی قسمتی حذف شده از زندگی ام است ، شروع آن ایستاده بودم و در پایان آن روی سنگ فرش خیابان نشسته و خیره به مردمی که به من خیره اند ، مزه ی خون آن لحظه زیبا بود ، صدایی جز صدای درونم نمیشنیدم که میگفت سهل انگاری از تو بود ، تو میدانی این تشنج حاصل چیست و خوب میدانی که میتوانست هیچگاه رخ ندهد ، باشد که زندگی ات را خود تغییر دهی نه یک مشت آرام بخش لعنتی

خوب میدانستم که اگر لحظه ای بیش از یک دقیقه و نیم این کما طول میکشید ، حال دیگر دم و بازدمی برایم وجود نداشت

همیشه در حسرت آن بودم که چرا پدرم اینگونه برخورد میکند و مادرم آنگونه و حال که آنها طبق آمال و آرزو های من برخورد میکنند گاه و بیگاه خنده ام میگیرد ، دلم برای روز های قبل از این اتفاق مبارک یا کذایی تنگ شده در حالی که از حالت فعلی کاملا راضی هستم

آری! در حال حاضر دانشجوی کله شقِ این مملکت که باید در کلاس حاضر باشد ، دوره ی نقاهت خود را روبه روی یک صفحه ی چهل اینچ ،گاه با گیتار و گاه پشت کیبورد در خانه میگذراند!

منتظرم تا روزی که میبینم و میدانم چه روزی از چه ماهی و از چه سالی است سر رسد تا ایهام قدیم یا همان آرین فعلی و (فعلا" لو نمیدم) آتی خودش را نه به هیچکس بلکه به خود ثابت کند

تاریخ و ساعت تشنج: دوم مهر هزار و سیصد و نود و چهار ، ساعت بیست و چهل و نه دقیقه و سی ثانیه

تاریخ و ساعت خودکشی کوانتومی: دوم مهر هزار و سیصد و نود و چهار ، ساعت بیست و پنجاه و یک دقیقه

ثبت در جمعه 10 مهر 1394برچسب:آرین هوشنگی,یک قدم تا مرگ,مرگ,تشنج,خودکشی, توسط ایهام | |

با سلام و عرض ادب

بعد از مدتها آپ کردم

حدود یک سالی میشه که درگیر این آلبوم بودم تا به بهترین کیفیت ممکن عرضه شود ، توضیحات بعد از لینک های دانلود نوشته شده ، بهش توجه کنین تا آلبوم رو راحت تر درک کنید

اگر هم حمایت کنید که لطف بزرگی به بنده کردین

سپاس از سایت های اس موزیک ، تپ موزیک ، اف ال بیت ، ال اف ال بیت ، پرس سانگ و تمام سایت های دیگری که از این مجموعه حمایت کردند

 

 

 

لینک دانلود به صورت زیپ با کیفیت 320

لینک دانلود به صورت تکی با کیفیت 128

لینک دانلود به صورت تکی با کیفیت 320

 

«توضیحات»

«به نام مادر»

یادبودی هرچند کوچک ، برای مادر گرامی

تولدت شاد باد

 

«مقدمه»

گردآورنده ی مجموعه مادرانه آرین هوشنگی و آهنگسازی آن با همکاری جناب آیدین جعفری انجام گرفت

گرافیک آلبوم را آقای علی نادری طراحی نمودند و آهنگها با همکاری خانم محمودآبادی نامگذاری شدند

لازم دانستم از تک تک دوستانی که در این یک سال با بنده همراه بودند تا مجموعه به پایان رسد سپاس ویژه ای داشته باشم

 

آهنگهای بیکلام کلاسیک را همیشه همراه با یک سناریو به پخش میرسانند تا شنونده آسان تر با آهنگ هم سو شود

اینک بنده خلاصه ای از سناریوی این مجموعه را در اختیار شما دوستان عزیز میگذارم تا احساس آهنگها را بهتر درک کنید

 

«سناریو»

Fondle نوازش کردن

در این آهنگ نوزاد به دنیا می آید و نوازش روی سیم های گیتار میتواند حاکی از نوازش های مادرانه باشد

 

Sleeplessness بی خوابی

در این آهنگ بی خوابی هایی که مادر در دوران بزرگ شدن کودک میکشد به نمایش گذاشته شده و در آغاز مادر مقداری شاکی به نظر میرسد اما پس از مدتی عادت میکند و این بی خوابی ها حتی برای او لذت بخش می شود

 

Memorial یادبود

در این آهنگ فرزند بزرگتر شده و مادر به یاد کودکی اش او را نگاه میکند و خاطرات برایش زنده میشود این در حالیست که کودک در زمان حال زندگی میکند

 

Delight شوق

در این آهنگ مادر سالخورده تر شده و کودک بزرگ تر ، کودک شوق کنار مادر بودن را در این سن که هست میتواند احساس کند که همین اشتیاق این آهنگ را با آهنگ بعد مرتبط می سازد

 

Romanticism مکتب هنری رومانتیک  

این آهنگ فضای نیمه ی اول آلبوم را به تصویر میکشد و یکی از آهنگ های اصلی آلبوم به شمار میرود ، مادر به کهنسالی رسیده است و حال این عشق که وجود دارد دو طرفه شده ، هم از طرف مادر به فرزند و هم از طرف فرزند جوان به مادر کهنسال ، مادر برای ادامه ی زندگی نیاز به کمک دارد و فرزند با اشتیاق مادر را همراهی می کند

 

Mother in the dream مادر در رویا

در این آهنگ پس از بزرگ شدن فرزند ، مادر به خواب ابدی فرو میرود و تنها یک یادگار از او در ذهن فرزند باقی می ماند

پی نوشت: اشک هایی که هنگام نوشتن سناریو و ساخت این آهنگ ریختم را هیچگاه فراموش نمیکنم

پی نوشت  دوم: این آهنگ باز سازی شده از آهنگی شرقی است با کمی تغییر

 

Hesitation تردید

تردید برای رفتن یا ماندن که چندین ابهام بوجود می آورد ، اول اینکه عدم وجود مادر ، فرزند را اذیّت میکند ،در ثانی خاطرات ، فرزند را آزار میدهد ، سوما" این خانه یاد مادر را زنده نگه میدارد و در آخر عدم وجود خاطرات عذاب آور است

 

Pass عبور – گذر

و در نهایت تصمیم به رفتن گرفته میشود ، این آهنگ یکی دیگر از آهنگ های اصلی آلبوم به شمار می رود که فضای نیمه ی دوم آلبوم را به تصویر میکشد ، تصمیم قطعی را برای ترک خانه می گیرد روشن کردن سیگار تاکیدی بر ناراحتی و دلهره ی فرد از درست یا غلط بودن تصمیمش دارد

 

Running For Nothing دویدن برای هیچ چیز

پس از گذشت مدتها متوجه میشود که شاید نباید آن خانه را ترک می کرد ، شاید خاطرات برایش زندگی زیبا تری می ساختند ، حال فرد احساس میکند که تصمیم اشتباهی گرفته و تمام این مدت به دنبال هیچ چیز می دوید

 

In Your Shoes بودن به جای تو

به سنی رسیده است که می تواند مادر را درک کند و حالا می فهمد که چقدر خاطرات از دست رفته با ارزش بودند و حال بعد از گذشت این همه سال هیچ چیز نمی تواند احساس آن خاطرات را برگرداند

 

Termination پایان – ختم

و چقدر زود دیر می شود ، زندگی فرد خاتمه می یابد ، شاید هم خودش به زندگی اش خاتمه داد

 

نویسنده : آرین هوشنگی (ایهام)

 

Instagram: Ihaam

HttpS://Fb.com/arianhooshangi

تا جایی که یادم می آید تا 10 سالگی هر هفته یک بار دهانم پر از خون بود حال به هر دلیل یا اختلاف نظر یا مخالفت یا حسادت یا زورگویی

روزی پدرم مرا برد به خانه ی قدیمیمان ، در نقطه به نقطه اش داستان کتک خوردن از پدرش را تعریف میکرد ، تفاوتها بین دو نسل فوران میکرد

اون روز تصمیم گرفتم دیگر لثه هایم رنگ خون نبینند مگر به دست پدرم

از آن به بعد تا 15 سالگی ماهی یه بار لثه ام خونی بود

 

(برداشت آزاد)

ایهام

ثبت در چهار شنبه 27 خرداد 1394برچسب:خونی,لثه ی خونی,لثه,پدر,آرین هوشنگی,آرین,هوشنگی, توسط ایهام | |

روزنه ی نوری را در اتاق تاریک خود می بینم

آری روزنه با صدایی آرام امید را در گوشم فریاد میکند ، میگوید از جایم بلند شوم و نوشتن را کنار بگذارم ، اما من برای نوشتن آفریده شدم ، برای تلخ کردن کام دیگران ، تو اسمش را سادیسم می گذاری و من درد و دل

تو با دوست عزیزت همصحبتی و من با نوشته های تاریکی که حتی آن بازتاب نور کوچک را در خود گم میکنند

راستی آن روزنه ی نور کجاست؟

ثبت در دو شنبه 21 ارديبهشت 1394برچسب:روزنه,امید,نور,دلنوشته,روزنه نور,آرین هوشنگی,ایهام,دلنوشته, توسط ایهام | |

به فردای تاریک دلم روشن است ، روزی را در آن میبینم که خورشید معرفت با قدرت تابش خود را به رخ میکشد ، شبی ماهتاب را میبینم که با صدای فرهاد پر میشود

دلم روشن است به فردایی که شاید هیچگاه نبینم ، به فردایی که با آرمان های من تناقضی ندارد

دلم به فردایی روشن است که در آن کوچه خیابانی رنگ خون را نمیبیند ، که در آن هیچ کودکی گریه نمیکند

دلم به چنین فردایی روشن است

 

تلخنوشتی سرد از جانب آرین هوشنگی

موفق باشید

ثبت در شنبه 19 ارديبهشت 1394برچسب:تلخنوشت,دلنوشته,ایهام,آرین هوشنگی,فردا,آینده,آینده نگری,دل,روشن,تاریک, توسط ایهام | |

فردا را دیدم که به دیروزم گره خورده بود

دیروزی که پر از ندانم کاری ها بود ، دیروزی که پر از شکست برای موفقیت فردا بود ، دیروزی که هر اشتباه یک تباهی را برایم به بار آورد

امروز چه هستم؟ باید مراقب باشم ، امروزم گره خورده به پس فردایم خواهد بود

 

موفق باشید

ثبت در شنبه 19 ارديبهشت 1394برچسب:دیروز,امروز,فردا,دیدم,شکست,موفقیت,اشتباه,گره,ایهام,آرین هوشنگی,دلنوشته, توسط ایهام | |

من این ایران را نمیخواهم

ایرانی که مردمش برای حفظ ناموس خود اخلاقشان سگ میشود اما برای ناموس دیگران گرگ هستند

ایرانی که مردمش برای گدایان فقیر اند اما برای چشم و همچشمی جیبشا ن پر

ایرانی که مردمانش امروز به دیروزشان غرور دارند دریغ از آنکه امروز هیچ در بساط نیست

ایرانی که مردمانش پسری که پشت ماشین مدل بالایش نشسته را بی هیچ دلیل به بد و بیراه میبندند در حالی که خود آرزوی همان زندگی را دارند

من این ایران را نمیخواهم

ایران ذهن من کوی و برزن سهراب است جایی که پرچین هایش کوتاه باشد ، در های خانه هایش باز باشد

ایران من کجایی ، کوروش بیدار شو که ایرانت بر باد رفت

 

تلخنوشتی از ایهام

ثبت در شنبه 19 ارديبهشت 1394برچسب:ایران,کوروش,دلنوشته,ایهام,آرین هوشنگی, توسط ایهام | |

هر از گاهی میگذرم از هر آنچه بر سرم آید

از حق خود میگذرم زمانی که میبینم فردی به یمن وجود فشار مالی و قسط های فراوان میخواهد سریع تر از عابر بانک پول بکشد و بی توجه به من در صف از من سبقت میگیرد

از حق خود میگذرم زمانی که میبینم بانویی برای سیر کردن هرچه سریع تر فرزندانش قرصی نان را زود تر از من دریافت میکند ، هرچند دیر تر مراجعه کرده

از حق خود میگذرم زمانی که میبینم فردی عجله دارد تا هر چه سریع تر به قرارش با عشقش برسد و تاکسی فقط یک نفر جا دارد

از حق خود میگذرم تا شاید انسانیت را زنده کنم

 

ایهام

ثبت در جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:انسانیت,حق,گذشت,ایهام,آرین هوشنگی,دلنوشته, توسط ایهام | |

عشق مضمونیست که بدون آشنایی قبلی با آن درگیر شدم ، ضربه اش را خوردم اما ضربه ی روحی بدتری خوردم وقتی دیدم طرف مقابلم را در عذاب رها کردم

این من ، من نبودم ، نمیدانم شاید در عاشق شدن و وابستگی عجله کردم ، شاید میل من به وجود او بیش از حد بود ، نمیدانم

نمیدانم حال چه میکند و در سر چه میپروراند

آیا میداند که من هنوز او را میپرستم؟ آیا متوجه است که به خاطر خودش او را رها کردم ، آیا میفهمد که عاشق هیچوقت به معشوقه اش نمیرسد؟

راستی چه ظلمی در این امر نهفته؟ مگر عاشق چه گناهی دارد؟ چه شد که این قانون نانوشته ی روزگار بر من اثر کرد

نمیدانم

امیدوارم بداند هرجا که هست دوست دارم بهترین ها برایش باشد

ثبت در جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:نمیدانم,عشق,آرین هوشنگی,رابطه,دوستی,وابستگی, توسط ایهام | |

روزی فیلسوفی از من پرسید از فلسفه چه میدانی؟

پاسخ دادم هیچ!

- پس به چه علت زندگی میکنی؟

- برای رسیدن به رویا هایم

- چه رویایی داری

- تو چیزی از آن درک نمیکنی

- چطور همچین حرفی میزنی؟ من پر از علم فلسفه ام

- آری تو پر از خالی هستی ، تو تمام عمرت را در پی به چالش کشیدن هستی بودی ، چه وقت به فقیری کمک کردی؟ چه وقت نزاعی را پایان دادی؟ چه وقت به خواست مردم توجه کردی؟ چند مدت را در جامعه ات گذراندی؟
 ، آری تو پر از خالی هستی!

 

در آخر قانع نشد و پس از کوله باری از بد و بیراه مرا به حال خود رها کرد

ثبت در جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:فلسفه,پوچ,آرین هوشنگی,دلنوشته,هستی,علم,زندگی, توسط ایهام | |

تنها زمانی میتوانم آرامش یابم که به خواب ابدی فرو بروم ، به امید آرامش

تنها شبی میتوانم چشمانم را آسوده ببندم که هیچ اندوهی را در چشمان کسی نبینم ، به امید آن شب

تنها روزی میتوانم به تمام کار هایم رسیدگی کنم که رویا هایم را در دست داشته باشم ، به امید آن روز

تنها دلخوشی ام وجود دستان پدرم روی شانه ام و وجود سرم روی شانه ی مادرم است ، به امید سلامتیشان

تنها قدرت دهنده به من زبان شیوای برادرم میباشد ، به امید موفقیتش

تنها و تنها و تنها امـّید و رهـا هستند که مرا در می یابند و آرامش را با سخنانشان به من میبخشند ، به امید سربلندیشان

 

با این همه ، اکنون تنها هستم!

 

دلنوشته ای از ایهام

ثبت در جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:ایهام,آرین هوشنگی,رها,امید,دلنوشته,مادر,پدر,تنها, توسط ایهام | |

با سلام

امروز قصد دارم یکی از نواخت های خودم رو در اختیار بگذارم

امید به آنکه این نواخت مورد پسند شما دوستان واقع گردد

 

نام اثر : Torn Letter - نامه ی پاره شده

سازبندی و تنظیم: آرین هوشنگی (ایهام)

 

 

توضیحات: این اثر حاکی از شروع زیبای یک رابطه ی احساسی تا پایان تلخ آن و اتفاقات و احوال بعد از پایان رابطه میباشد و در آخر ، آهنگ دعوت به فراموشی و شروع دوباره ی زندگی میکند

لینک دانلود و پخش آنلاین با کیفیت 128

لینک دانلود و پخش آنلاین با کیفیت 320

 

موفق باشید



اندر احوالات این روزهای من

Instagram